کد خبر: ۳۱۴۴
۰۸ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

یادگیری هنر هفتم زیر دست روحانی

در حوزه که درس می‌خواندم موضوع ادیان و مذاهب مرا به فکر فروبرد، یک حوزوی می‌تواند کاری فراتر و ماندگارتر از وظایف منبر و سخنرانی انجام دهد. روزها و ساعت‌ها فکر می‌کردم، اینکه در منبر و سخنرانی‌ها داریم مسیری تکراری را پیش می‌رویم، آن هم در شرایطی که دشمن با جدیدترین روش‌ها حمله می‌کند و مقابله با روش‌های سنتی جواب نمی‌دهد و قادر به مقابله با آن نیستیم.دنبال ایده‌ای بودم که بتوانم کارم را بهتر انجام دهم. برای حل دغدغه‌های تلنبار شده در ذهن با آدم‌های مختلف حرف می‌زدم و راهکار می‌خواستم. هرچه جلوتر می‌رفتم مصمم‌تر می‌شدم که با توجه به ناهنجاری‌های پیش‌روی نسل جدید باید کاری انجام داد. می‌دانستم باید از بچه‌ها شروع کرد.

خوش‌صحبت‌ها همیشه مورد توجه بوده‌اند به‌ویژه وقتی پای دین و مذهب وسط باشد. این موضوع  زمانی جالب‌تر می‌شود که بدانیم یک طرف ماجرا نوجوان‌ها هستند و طرف دیگر روحانی‌ای که قرار است پیوند ما را با دین محکم‌تر کند. این وسط روحانی‌ای موفق‌تر است که کانال ارتباطی بهتری برای ارتباط با جوان‌ها پیدا کند. رگ خوابشان را بشناسد و بتواند با آن‌ها تعامل کند .

درست شبیه مهدی جمالی که ترجیح می‌دهد، وظیفه‌اش را در سنگر مؤثر دیگری دنبال کند. روحانی جوانی که تا سطح3 حوزه پیش رفته است اما معمم نیست، بعد از کار حوزه برای ارتباط‌گرفتن راحت‌تر با مخاطبان خود سراغ رشته روان‌شناسی رفته است.

برای روایت زندگی و کار یک جوان 35ساله که با یک گروه نوجوان 100نفره در ارتباط است و آن‌ها را در زمینه‌های اجرا، گویندگی و بازیگری و دیگر رشته‌های هنری آموزش می‌دهد، حرف‌های زیادی برای گفتن و شنیدن وجود دارد. سن این بچه‌ها بین 12 تا 17 سال به‌نظر می‌رسد! حرف‌هایمان که شروع می‌شود، آرام می‌شوند و شبیه آدم‌بزرگ‌ها ژست می‌گیرند. 

 

تمرین گویندگی از تابستان

حالا و با چند آدم جدی روبه‌رو هستیم که خیلی مصمم درباره ایده‌هایشان حرف می‌زنند، از برنامه‌های آموزشی‌ای که دارند، از علاقه‌ای که می‌دانند باعث پیشرفتشان است و هیچ‌وقت کم نیاورده‌اند و چشمه ایده و انرژی بی‌پایانشان از جوشش نیفتاده است.معاشرت با آدم‌ها و ارتباط‌گرفتن با آن‌ها دنیایشان را خیلی بزرگ‌تر از چیزی که باید باشد کرده است. 

مهدی جمالی، مربی آن‌ها این‌طور شروع می‌کند: قبل از اینکه به فکر جمع‌آوری و سامان‌دهی مجموعه‌ای از نوجوانان باشم، کار  اجرا را به‌طور پراکنده انجام می‌دادم و مجری برنامه‌های تلویزیونی در مناسبت‌های مختلف بودم. بیشتر اجرای جشن‌های تکلیف به عهده من بود. شبکه قرآنی هدهد بهانه آشنایی‌ام با برخی بچه‌ها شد و جرقه کار از آنجا زده شد. 

در حوزه که درس می‌خواندم موضوع ادیان و مذاهب خیلی به فکرم انداخت که یک حوزوی می‌تواند کاری فراتر و ماندگارتر از وظایف منبر و سخنرانی انجام دهد. روزها و ساعت‌ها دراین‌باره فکر می‌کردم، اینکه در منبر و سخنرانی‌ها داریم مسیری تکراری را پیش می‌رویم، آن هم در شرایطی که دشمن با جدیدترین روش‌ها حمله می‌کند و  مقابله با روش‌های سنتی جواب نمی‌دهد و قادر به مقابله با آن نیستیم .

 


انسان‌سازی  

جمالی ادامه می‌دهد: فکر می‌کردم چطور می‌شود یک برنامه فرهنگی را اجرا کرد که فقط مذهبی نباشد. ما نیاز داریم، انسان و شهروند خوب بسازیم. سازندگی روح و روان وظیفه یک آخوند است. انسان‌بودن که درست شود و برای بچه‌ها جابیفتد و قابل لمس باشد، مطمئن باشید ناخودآگاه آن سمت ماجرا هم درست می‌شود. البته در همان‌زمان حوزه هم اجرای برنامه زیاد داشتم. از حوزه که بیرون آمدم ارتباطم با دنیای بیرون قطع نشد. رشته روان‌شناسی را دنبال کردم و فرصتی شد که فقط سرم در جزوه و کتاب نباشد. 

انسان‌بودن که درست شود و برای بچه‌ها جابیفتد و قابل لمس باشد، مطمئن باشید ناخودآگاه آن سمت ماجرا هم درست می‌شود

اهل فعالیت بودم و در کارهای مختلف سرک می‌کشیدم. سروکله‌زدن با آدم‌های متفاوت نظرم را درباره بعضی چیزها عوض کرد و فهمیدم در ساختار و تشکیلات مذهبی هم می‌شود تبلیغ کرد و مبلغ بود. فقط آدم حرفه‌ای می‌خواهد. دنبال ایده‌ای بودم که بتوانم کارم را بهتر انجام دهم. برای حل دغدغه‌های تلنبار شده در ذهن با آدم‌های مختلف حرف می‌زدم و راهکار می‌خواستم. هرچه جلوتر می‌رفتم مصمم‌تر می‌شدم که با توجه به ناهنجاری‌های پیش‌روی نسل جدید باید کاری انجام داد. می‌دانستم باید از بچه‌ها شروع کرد.

 


گروه 100نفره شدیم

قبلا در شبکه قرآنی هدهد اجرای برنامه‌ای را عهده‌دار بودم که نوجوانان در موضوعات مختلف با هم مناظره می‌کردند. نحوه اجرای مسابقه به این ترتیب بود که چراغی وسط گذاشته بودند که اگر کسی طرف مقابلش را قانع می‌کرد روشن می‌شد. گفتم در همین شبکه با برخی نوجوان‌هایی آشنا شدم که مستعد بودند. 

تا دو سال قبل به‌طور پراکنده کار می‌کردم و بعد تصمیم گرفتم به این گروه انسجام بدهم قبل از این جریان و انتخاب بچه‌ها در آموزش و پرورش شاهد بودم که دانش‌آموزان مستعدی در رشته‌های هنری هستند که کارایی خیلی خوبی می‌توانند داشته باشند و نباید از کنار استعداد آن‌ها راحت گذشت. تصمیم گرفتم از بین آن‌ها انتخاب کنم. 

بچه‌ها را از مجموعه مدارس مفتاح وموسسه قرآنی خاتم الانبیا انتخاب و گزینش کردم. مدارس مفتاح برنامه فرهنگی پرقوتی را اجرا می‌کنند و دانش‌آموزان مستعدی دارد که من از آن‌ها امتحان گرفتم و گزینششان کردم. اول گروه به بزرگی‌ الان که 100نفر را شامل می‌شود، نبود و رفته‌رفته به جمع ما اضافه شد. البته این‌طور نیست که همه گزینه‌های ما انتخاب‌شده از مدارس مفتاح باشند. در اجراهای مختلفی که داشته‌ام هر جا احساس کردم کسی مستعد است و توانایی این‌کار را دارد از او دعوت کرده‌ام همراه ما باشد.  

تلاشمان این بوده است که انتقال مفاهیم با روش‌های غیرمستقیم و بدون اجبار باشد. خاطرم هست قصد ساخت برنامه‌ای در زمینه آموزش احکام در بین نماز جماعت داشتیم. قرار بود این برنامه ده دقیقه‌ای بین نماز جماعت برگزار شود. 

طبق روال ساخت همه برنامه‌های تلویزیونی باید یک روحانی درباره احکام نماز توضیح می‌داد و به همین شکل هم ضبط می‌شد اما با هم‌فکری بچه‌ها به این نتیجه رسیدیم که دیگر این روش جواب نمی‌دهد. هر چند درنهایت برای ضبط برنامه از یک حوزوی و روحانی استفاده کردیم اما با شیوه نو و جدید. سعی شده قالبی اطلاعات داده شود تا بتواند  نوجوان و جوان را پای تلویزیون نگاه دارد.

 


از مهدکودک‌ها شروع کردیم

موضوعات برای کار گسترده بود و حق انتخابمان زیاد. در مکالمه‌ها و گفت‌وگوهای روزمره ایده‌ها به ما داده می‌شد. به‌علاوه جریان‌های روز و اتفاقاتی که می‌افتاد، خیلی جای کار داشت. به‌عنوان مثال در رابطه با بحث تحریم‌ها با شیوه بازی در مهدکودک‌ها شروع به کار کردیم تا کودک خودش مفهوم را بگیرد. در این شیوه شروع به اجرای طرحی کردیم تا با همان وسایل بازی و سرگرمی‌ای که اطرافش است در عین اینکه مشغولش می‌کند، پیامی هم به او بدهد. تا قبل از اینکه گروه به‌طور منسجم در بیاید، برنامه ضبطمان در مکان‌های مختلف بود.

روزهای سخت و لحظه‌های پرالتهاب کم نداشتیم. کار اجراست و زحمت زیاد و بچه‌ها گاهی کم می‌آوردند و خسته می‌شدند اما چیزی انگار ما را همیشه وسط کار نگاه می‌داشت. برای من اصلا کار مهم نبود، همیشه اعتقادم بر این است که کار فدای یک تار موی بچه‌ها.اینکه فرصت می‌کنم با  بچه‌ها حرف بزنم و مشورت کنم و ایده بگیرم خیلی خوشحالم. 

کارگردان برنامه ما نوجوانی است که از ده‌سالگی وارد این حوزه شده و حالا تبحر زیادی پیدا کرده است. لازم است از آقای کربلایی که جزو دانش‌آموزان بودند و حالا دانشجو هستند، یادی بکنم. البته این را هم بگویم خیلی از بچه‌ها پشت صحنه هستند و دیده نمی‌شوند مثل آقای  ابری دخت که همکاری صمیمانه ای با ما دارد. اما ارزش کار آن‌ها کمتر از کسانی که جلو دوربین می‌روند، نیست .

همیشه اعتقادم بر این است که کار فدای یک تار موی بچه‌ها.اینکه فرصت می‌کنم با  بچه‌ها حرف بزنم و مشورت کنم و ایده بگیرم خیلی خوشحالم

اولین کار ما  فیلم کوتاه جشنواره‌ای بود که من و دانیال با کمک هم ساختیم. اینکه می‌گویم نه اینکه فکر کنید کار چند روزه انجام شد، ایده که به ذهنمان رسید با چند نفر درباره آن مشورت کردیم و به طرح کلی رسیدیم. شروع به ساخت آن کردیم  و آن را پردازش کردیم و تبدیل به فیلم کوتاه شد و فیلم را به جشنواره کودک فرستادیم. فیلمی که رتبه‌های زیادی را از آن خود کرد و انگیزه‌ای شد برای ادامه‌دادن و ساخت کارهای بعدی.

یک برنامه با موضوع کالای ایرانی ساخته شد. برنامه تلویزیونی دیگری به نام پازل ساختیم که استقبال زیادی از آن شد. صداوسیما برنامه آن را از ما خواست. کارها را که فرستادیم، خیلی استقبال کرد. اینکه دیدند کارها از سطح دانش‌آموزی بالاتر است باعث شد خیلی خوششان بیاید و امتیازی که به ما دادند این بود که در قبال ساخت هر فیلم می‌توانیم حامی مالی بگیریم که نام شرکت پخش شود. 

سفارش کار احکام ده‌دقیقه‌ای داده شده که تا به حال 20قسمت آن ساخته شده است و سفارش‌های دیگر در موضوعات مختلف به ما داده شد. تعداد سفارش‌ها از ارگان‌های مختلف مثل حوزه نیروی انتظامی زیاد است و این موضوع بچه‌ها را بیشتر درگیر کار می‌کند. در حال حاضر دهه کرامت نزدیک است و کارها را باید به آن ایام برسانیم. 

هر چند امام رضا(ع) منحصر به ایام و زمان خاصی نمی‌شود و همیشه می‌توان در این زمینه برنامه ساخت، اما کار جدید ما همراه با دل‌نوشته‌هایی که نریشن‌های خود بچه‌های گروه است باید تا 13تیر ماه آماده شود .برنامه به این شکل است که هر شب به واگویه‌های یک شخص با امام رضا(ع) مربوط می‌شود از یک زن خانه‌دار گرفته تا راننده تاکسی و فرهنگی و... هر کس با زبان دل خودش مشغول گفت‌وگو با حضرت می‌شود.


بدون علاقه نمی‌شود

اینکه چه شرایطی برای پذیرش در این گروه لازم است شاید پرسش خیلی‌ها باشد که باید بگویم دانش‌آموزان باید اولا استعداد کافی داشته باشند و بعد هم انگیزه و رغبت برای ادامه کار. گفتم کار سخت است و تمرین و ممارست می‌خواهد و اگر حس کنم کسی در این بین کاهلی می‌کند و رغبتی برای ادامه‌دادن ندارد، معافش می‌کنم.شرط اول برای ادامه‌دادن هر مسیری علاقه‌مندی است به‌ویژه در این حوزه .

روزهای ضبط برنامه، من و بچه‌ها سعی می‌کنیم به هم قوت قلب بدهیم و همه چیز با شوخی و لبخند تمام می‌شود. البته بیشتر به‌دلیل شرایط آن‌ها شرمنده می‌شوم. برنامه دریای رحمت که اجرایی برای پیامبر(ص) بود. 

ضبط در ایامی انجام شد که داعش در حال تخریب نام حضرت بود، مجبور بودم بچه‌ها را ساعت سه و نیم صبح بیدار کنم و ساعت4 گروه باید داخل ماشین بودند تا به‌سمت اسکله در جریزه هنگام برویم. اگر به این جزیره سفر کرده باشید متوجه خواهید شد تمام آفتاب است و سایه‌ای در کار نیست و نوجوان‌هایی که تحمل زیادی نداشتند باید زیر همین آفتاب کار اجرا می‌کردند. یکی از بچه‌ها که کار اجرا را برعهده داشت 4ساعت تمام باید زیرآفتاب می‌خواند. 

بین برنامه بود که احساس کردم حال خوشی ندارد و ضعف کرده است. حق هم داشت. اما به زبان نیاوردم، رفتم جلو و کلی با هم حرف زدیم و انگار انرژی گرفته باشد، بلند شد و گفت تا آخرش می‌مانم حتی زیر آفتاب. 

حال خوب بچه‌ها از هر چیزی برای من مهم‌تر است

استرس کاری خیلی زیاد بود. یک جاهایی مردم اذیت می‌کردند و مانع انجام کار می‌شدند. زمان ما خیلی کم بود به‌دلیل اینکه بلیت پرواز داشتیم و باید سریع اجرا را تمام می‌کردیم تا به فرودگاه برسیم. می‌دانم آن روزها بچه‌ها خیلی اذیت می‌شدند و تمام تلاش من این بود که حال آن‌ها خوب باشد. البته برنامه با خنده و شوخی تمام شد. بدون هیچ اغراقی می‌گویم حال خوب بچه‌ها از هر چیزی برای من مهم‌تر است.


تمرین برای با هم بودن

بعد از جمالی نوبت صحبت‌کردن اعضای گروه می‌شود. بچه‌ها رشته هنر و کار اجرا را دوست دارند. محمددانیال غلام‌پور آینده روشن و درخشانی دارد. مربی‌اش به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید: اثری از دانیال برگزیده دومین المپیاد فیلم‌سازی کشور، جشنواره بین‌المللی فیلم‌های یونیسف و برگزیده جشنواره نوجوان سالم استان شد. الان هم به جشنواره کشوری راه پیدا کرده است.

او سازنده فیلم تنهای شلوغ با موضوع خشونت است که شهریور پارسال ساخته شده و برگزیده سی و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های نوجوان اصفهان است. غلام‌پور 17ساله تعریف می‌کند: از ده‌سالگی وارد شبکه جهانی هدهد که شبکه‌ای مذهبی است، شدم و از یازده‌سالگی وارد اجرا. در شبکه هدهد با آقای جمالی که اجرا داشتند آشنا شدم. تا دوازده‌سالگی یک‌سری کارهای مشترک داشتیم.  از 14- 15سالگی از هدهد جدا شدیم و گروه مستقل تشکیل دادیم .

اولین اجرایم ماه رمضان و برای سفره‌های اکرام  حرم رضوی بود. تجربه اولین اجرا سخت بود. سفره‌های افطار پهن شده بود و می‌خواستند درها را باز کنند، به من موضوع دادند و گفتند باید چیزی بگویم. نمی‌دانستم چه می‌خواهند و چطور باید بگویم. درها که باز شد صدای جمعیت بود و همهمه و دوربین همه را ضبط می‌کرد. خیلی سخت بود اما بالأخره فی‌البداهه چیزی گفتم و  ماجرا ختم به خیر شد.

در حال حاضر روی موضوع خشونت کار می‌کنم. روایتگر زندگی پسری که خشونتش بر اثر سبک زندگی نادرست بوده است. در این فیلم هدفمان این بوده تا به پدر و مادرها نشان دهیم رفتار با خشونت باعث تأثیرگذاری نامطلوب روی عملکرد فرزندشان در اجتماع می‌شود. جامعه ما زنجیروار به هم متصل است و اگر کسی اهمال و کوتاهی کند دیگران را هم درگیر خواهد کرد. با توجه به اینکه رشته تحصیلی آقای جمالی روان‌شناسی است می‌تواند خیلی ایده به ما بدهد.

 

 

پشت صحنه‌ها جالب‌ترند

معصومه حسنوند هم درباره اینکه چطور وارد این گروه شده است، می‌گوید: گروهی به نام پاتوق فرهنگ مشهد در کانون بسیج با حضور بچه‌های علاقه‌مند راه‌انداخته بودیم که بلیت‌های سینما را با تخفیف  عرضه می‌کردند. با توجه به علاقه‌ و تجربه‌هایی که در زمینه اجرا و فیلم‌نامه‌نویسی داشتم هنگام همین برنامه‌ها با آقای جمالی آشنا شدم. پیشنهاد همکاری که دادند راحت قبول کردم. 

کار ستادی و گروهی شیرین است. پشت صحنه‌ها همیشه جذاب‌تر از متن هستند و خیلی‌ها نمی‌دانند برای یک کار تولیدی چقدر باید زحمت کشیده شود. اولین اجرا و ضبط آن خیلی برایم جالب بود. اینکه می‌دیدم بچه‌ها خنده‌شان می‌گرفت مجبور بودند کات کرده و دوباره شروع کنند من که نگاه می‌کردم می‌دیدم علاقه که نباشد، نمی‌شود اجرا کرد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44